۱۷ دی ۴۰۱

ساخت وبلاگ

امکانات وب

من خیلی وقته که دلم میخواد بنویسم...نه از اون نوشته ها که بیشتر شبیه یه گزارش سرسریه برای به یادآوردن حال وقتی که دیگه حال خیلی وقته گذشته...دلم از اون نوشتنا میخواد که روحمو عریان میاره تو قالب واژه ها...که خودم آینه میشم برای خودم.

حالا اینکه این نیمه شب زمستونی چطور شد دلم از این دست نوشته ها خواست بر می گرده به عادت کهنه ام در خوندن مطالب وبلاگ ماه مشابه در سال‌های گذشته.

دی ماه پارسال و خوندم امشب...اون وقتا که ننه زنده بود...کاش هنوز زنده بود،یاد نبودنش که می افتم یه غم عجیبی تیر میشه تو تموم وجودم...

پارسال دی همون ماهی بود که دکتر گفت نمی تونم به روش طبیعی باردار شم،چقدر غصه خوردم،چقدر اون غصه ها من و بخدا نزدیکم کرد...دلم برای اون خلوص و توکلم تنگ شده...

چی شده که امسال دیگه غصه ی بچه نداشتن و نمیخورم؟میترسم گاهی از این حس خودم که انگار دیگه برام فرقی نداره بچه داشته باشم یا نه...گاهی فکر می کنم تو این وانفسای دنیا،تو این بلبشوی جهان ،شاید نباید به دنیا بیاد..حتما خدا آگاهه و حتما مثل همیشه بهترین و برام میخواد...

پارسال دغدغه ی کنکور و داشتم و درمان سنتی.

امسال دغدغه ام خود دانشگاست و بازم درمان،البته که باید بخاطر مشکل کبد چرب و شن کلیه ورزش و به زودی به برنامه ی روزانه ام اضافه کنم

manomaa...
ما را در سایت manomaa دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : efeh13970226 بازدید : 57 تاريخ : پنجشنبه 22 دی 1401 ساعت: 13:59